کیفوک

اومدم به دیدنت اما تو رفتی .اومدم نزارم عشقتو ببازی اما این رسمش نبود مهمون نوازی .چاره ی دردم مرگم رسیده.

جـغـد گـفـت:

جـغـد گـفـت:

 

خـدایـا ... آدم هـایـت مـن و آوازهـایـم را دوسـت نـدارنـد ...

خـدا گـفـت:

آوازهـای تـو بـوی دل کـنـدن مـی دهـنـد ... و آدم هـا عـاشـق دل بـسـتن انـد ...

امـا تـو بـخـوان ... و هـمـیـشـه بـخـوان ... کـه آواز تـو، حـقـیـقـت اسـت و طـعـم حـقـیـقـت، هميشه تلخ است !

[ چهار شنبه 18 تير 1393برچسب:, ] [ 9:19 ] [ خونه خراب ] [ ]

زندگانی کنونی...........

چون بریده ام به دیده تحقیق

 

که جهان منزل فناست کنون

 

رادمردان نیک محضر را

 

روی در برقع حیاست کنون

 

آسمان چون حریف نا منصف

 

برسرعشوه ودغاست کنون

 

 

[ چهار شنبه 4 تير 1393برچسب:, ] [ 18:0 ] [ خونه خراب ] [ ]

می آموزم......

از شمع سه چیز آموختم: گریستم،گدازیدم وسوختم...........

[ چهار شنبه 4 تير 1393برچسب:, ] [ 17:57 ] [ خونه خراب ] [ ]

فقط پرواز......

زمین را به قصد پرواز ترک کردم       من خیال پرواز داشتم

 

ناگهان به آسمان رسیدم                اما در ارتفاعی نه چندان دور

 

همه چیز متوقف شد           سقوطی مرگبار مرا غافل گیر کرد

[ چهار شنبه 4 تير 1393برچسب:, ] [ 17:56 ] [ خونه خراب ] [ ]

من نیز........

من نیز مانند پو (ادگار آلن پو آمریکایی)

 

فرشته ی هبوت کرده ام که بهشت رابه یاد دارم.......

[ چهار شنبه 4 تير 1393برچسب:, ] [ 17:53 ] [ خونه خراب ] [ ]

سکوت....

در انتظار آمدن تو صدای سنگین سکونت در سر سرا پیچیده بود.........

[ چهار شنبه 4 تير 1393برچسب:, ] [ 17:52 ] [ خونه خراب ] [ ]

ای ابر........

ای ابر بخشایش گر مگر تو بباری و لطف تو شامل حال ماشود

 

وگرنه جهنم به آتشش همه ی موجودات را دچار خواهد کرد...............

[ چهار شنبه 4 تير 1393برچسب:, ] [ 17:49 ] [ خونه خراب ] [ ]

لزومی نیست.......

لا زم نیست که من مانند نی هر لحظه برای دیدن تو بنوازم زیرا

 

به امید اینکه نامه هایم به تو برسد چه نامه هایی که پر از درد بود

 

را به باد دادم تابه تو برساند...........

[ چهار شنبه 4 تير 1393برچسب:, ] [ 17:47 ] [ خونه خراب ] [ ]

همه شب.....

همه ی شب را به این امید می خوابم که فردا چهره ی آشنای غریبت را دیده باشم

[ چهار شنبه 4 تير 1393برچسب:, ] [ 17:43 ] [ خونه خراب ] [ ]

دراین جامعه...

دراین جامعه ی مبهم کسی تلاش نمی کند

 

وهمه جا در خفگان است..................

[ چهار شنبه 4 تير 1393برچسب:, ] [ 17:42 ] [ خونه خراب ] [ ]

کوچه ی تاریک من...

در این سرای بی کسی کسی به در نمی زند

 

به دشت پرملال ما پرنده پر نمی زند

[ چهار شنبه 4 تير 1393برچسب:, ] [ 17:40 ] [ خونه خراب ] [ ]

سایه سارم...

پیش از تو، هیچ اقیانوسی را نمی شناختم

 

که عمود بر زمین بایستد...

 

پیش از تو هیچ فرمانروایی را ندیده بودم

 

که پای افزاری وصله دار به پا کند،

 

ومشکی کهنه بر دوش کشد وبردگان را برادر باشد

[ چهار شنبه 4 تير 1393برچسب:, ] [ 17:35 ] [ خونه خراب ] [ ]

مادرم زیباترین گلی از باغ هستی

تو مرا آموختی زندگی و خوشی و سرمستی

تو برایم همیشه از خدا بهترین و خواستی

مادر تو را دوست میدارم تو بهترین من هستی 

مادرم تو مهربانی  برتر از  اسطوره هستی

آنقدر بزرگی که نتوان توصيف كرد که مادر تو چه هستی؟

نتوان گفت تو از جنس زمینی یا که آسمانی هستی 

نمی شود گفت که تو فرشته ای برتر از هر فرشته هستی 

مانده ام چه بگویمت چه بخوانمت گل گلباغ هستی

[ دو شنبه 2 تير 1393برچسب:, ] [ 21:16 ] [ خونه خراب ] [ ]

وضوی عشق...

 

تو از کجا به زمین آمدی کجا رفتی

 

                             غریبه آمده بودی آشنا رفتی

 

کدام عشق به سمت خودش تورا می خواند

                             که مثل رود از این خانه بی صدا رفتی

 

حدود ساعت پنج غروب بود ، آری

 

                                  که با طنین طربناک ربنا رفتی

 

فرشتگان همه بر خاک سجده آوردند

 

                                 تو با ملائکه تا عرش کبریا رفتی

 

گشوده شد همه درها به روی خوبی تو

 

                          تو سربلندتر از سرو تا خدا رفتی

 

غروب بود لبان تو در عطش می سوخت

 

                               به یاد غافله سالار کربلا رفتی

 

خوشا به حال تویی که در آخرین دیدار

 

                          وضوی عشق گرفتی و با دعا رفتی

 

پرنده ها همه با هم از آسمان رفتند

 

                      تو هم پرنده شدی با پرنده ها رفتی

 

 

[ دو شنبه 2 تير 1393برچسب:, ] [ 21:3 ] [ خونه خراب ] [ ]

بیاموزمت...

بیامورزمت کیمیای سعادت    زهم صحبت بد جدایی جدایی

[ یک شنبه 1 تير 1393برچسب:, ] [ 10:12 ] [ خونه خراب ] [ ]

عبرت...

عبرت ها چه فر اوان اند و عبرت پذیرفتن ها چه اندک!

[ یک شنبه 1 تير 1393برچسب:, ] [ 10:11 ] [ خونه خراب ] [ ]

انتظار.........

همیشه در انتظارت هستم بی آنکه در رکود نشته باشم...

 

همیشه منتظرت هستم همان طور که راه همیشه در حرکت است...

 

تو مثل ماه ،تومثل ستاره، تومثل خورشید همیشه هستی...

 

و می درخشی از بدر...ومی رسی از کعبه...

 

و کوفه همین تهران است که بار اول می آیی وذو الفقار راباز می کنی...

 

همیشه منتظرت هستم ای عدل وعده داده شده...

 

این کوچه این خیابان این تاریخ همه خطی از انتظار تو رادارد...

 

ظهور کن ... ظهور کن که منتظرت هستم.

[ یک شنبه 1 تير 1393برچسب:, ] [ 9:7 ] [ خونه خراب ] [ ]

مشو غره...

بدین زور و زر دنیا چو بی عقلان، مشو غرٌه

 

که این آن نو بهاری نیست کش بی مهرگان بینی

[ یک شنبه 1 تير 1393برچسب:, ] [ 9:4 ] [ خونه خراب ] [ ]

دل می سوزد زدستم...

دل می سوزد زدستم صاحب دلان خدارا

 

دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا

[ یک شنبه 1 تير 1393برچسب:, ] [ 9:3 ] [ خونه خراب ] [ ]

در آرزوی تو باشم...

در آن نفس که بمیرم، در آرزوی تو باشم  

 

بدان امید دهم جان که خاک کوی تو باشم

 

 

[ یک شنبه 1 تير 1393برچسب:, ] [ 9:1 ] [ خونه خراب ] [ ]

نزدیک ترینی....

ز چشمانم هر چه دور افتی

 

به دل نزدیک تر باشی،

 

تورا کی می تواند روزگار از یاد من گیرد...

[ یک شنبه 1 تير 1393برچسب:, ] [ 8:45 ] [ خونه خراب ] [ ]

بیا..............

 ای پادشاه خوبان نمی خوانم نبودنت از شمارش انگشتانم بیشترشود ........

[ سه شنبه 27 خرداد 1393برچسب:, ] [ 19:37 ] [ خونه خراب ] [ ]

عظمت......

جهان را بلندی وپستی تویی 

ندانم چه ای هرچه هستی تویی!

[ سه شنبه 27 خرداد 1393برچسب:, ] [ 19:33 ] [ خونه خراب ] [ ]

بیرنگی حرفای من......

امروز جمعه ترین جمعه هفته ست.یعنی بیرنگ ترین روز دنیا. یعنی ازار دهنده ترین سکوت شهر . یعنی من و مدادم و کاغذم.تفلکی مداده اخه از وقتی از دوستاش یعنی جعبه ی مداد رنگی جداش کردم دیگه محکوم شده تا اخر عمرش سیاه بنویسه و همیشه هم باید عین یه زندونی سرش را بتراشم  وتو مشتم اسیرش کنم و حرفایی که می خوام واسه همیشه فرامو ششون کنم و تو گوشش بگم اونم تحمل کنه وبا فشار روی کاغذ بی خطه زندگی پیاد ه کنه .می دونین این منم که هر روز مجبورش می کنم که کاغذو مثل خودش سیاه کنه . این منم که از وقتی احساس کردم که بزرگ شدم و نباید از مداد رنگی استفاده کنم او نو هم از د وستای رنگین کمو نیش جدا کردم و مجبورش کردم با من بمونه موقع نوشتن صدای بد و بیرا گفتن مدادو کاغذو خوب می شنوم واسه همین امروز بهشون قول دادم در دو د ل اوناروهم بگم تا شاید کم تر ازم دلخور بشن. امروز می خوام از یه سیاهی بگم از یه شب دور  از یه فریب ازیه صدا.از صدایی که نیمه شب یه ماه بی گناه وارد دنیای پر ستاره می شود و بدون اینکه من بخوام بخوام با یه بازی گرم گم به هوا .شد همبازی روزهای ابی من دو سه شبی با اصرار من شروع شده بود. اون منو میدید ولی هیچ وقت منو سک سک نمی کرد. واین منو اذیت می کرد اخه من اومده بودم اونو بازی بدم . ولی حرفاش اونقده ابی و گیج کننده بود که همه ی دنیای من د اشت رنگ میباخت خود منم داشتم واسه این همه زلا لیش این همه پاکیش این همه بی ریاییش از اومدنم پشیمون میشدم . واسه اینکه کم نیارم خودمو جای یه فرشته جازدم همه ی کارامم شد عین فرشته ها بعضی مقتا خودمم باورم  می شد خوبیش هم همین بود.تا این که یه شب حس کردم وقت رفتنه وقت نبودن وقت قاب کردن همون ستاره و گذ اشتن تو اسمون پر ستارم تا واسه همیشه برام فقط چشمک بزنه اخه نباید به ستاره ها دست زد کم سو و کم سو میشن تا بمیرن ولی من د وست داشتم حسش کنم باید اون شب مراسم خد ا حافظی چنان با شکوه اجرا می شد که دو تا غرور یه باره بتونن یه بار دیگه  تو چشم بقیه نگاه کنن بهش گفتم:من یه شب با نیتی اومدم و امشب می خوام با هستی بر گر دم بهم چنین اجازه ای رو می دی؟..................  
 

          با غروری ملتمسانه که هیچکی متوجه نشه توی گوشم زمزمه کرد..................

     ...................بهت احتیاج دارم برام بمون.............

 و من یاد این جمله افتادم:سلاخی گریه می کرد او به یک گنجشک دل بسته بود.                                                                                                                                                        

این نیز بگذرد....مثل همه ی اتفاقات خوب و بد زندگی....مثل همه ی دوست داشتن ها که در ته صندوق خاک خرده زمان مخفی شدو گردی از فراموشی پوشاندش....این نیز بگذرد....مثل همه ی اشک هایی که در انزوا ریخته شد و هیچ کس نفهمید شان....این نیز بگذرد مثل همه ی بغض هایی که بی پروا گره خردند و هیچ دست مهربانی هر گز بازشان نکرد.....این نیز بگذرد مثل گذر تلخ ثانیه های تنهایی و بیقراری و دلتنگی برای اویی که که میدانی باید تنهایش بگذاری.....این نیز بگذرد مثل زندگی

[ یک شنبه 25 خرداد 1393برچسب:, ] [ 18:57 ] [ خونه خراب ] [ ]

بهانه.......

[ شنبه 24 خرداد 1398برچسب:, ] [ 20:34 ] [ خونه خراب ] [ ]

کاش.............

ای کاش روزی پیامک همه ی مردم بشودکه

 

مهدی فاطمه آمد.

[ جمعه 23 خرداد 1393برچسب:, ] [ 13:5 ] [ خونه خراب ] [ ]

آقا اجازه .......

آقا اجازه!

آقا اجازه! اين دو سه خط را خودت بخوان!


قبل از هجوم سرزنش و حرف ديگران



آقا اجازه! پشت به من کرده قلبتان


ديگر نمي دهد به دلم روي خوش نشان!



قصدم گلايه نيست، اجازه! نه به خدا!


اصلا به اين نوشته بگوييد «داستان»



من خسته ام از آتش و از خاک، از زمين


از احتمال فاجعه، از آخرالزمان!



آقا اجازه! سنگ شدم، مانده در کوير


باران بيار و باز بباران از آسمان



-
اهل بهشت يا که جهنم؟ خودت بگو!


-
آقا اجازه! ما که نه در اين و نه در آن!



«
يک پاي در جهنم و يک پاي در بهشت»


يا زير دستهاي نجيب تو در امان!



آقا اجازه!............................


.......................................!



باشد! صبور مي شوم اما تو لااقل


دستي براي من بده از دورها تکان...


 

آقا اجازه خسته ام از اينهمه فريب!



آقا اجازه! خسته ام از اين همه فريب،


از هاي و هوي مردم اين شهر نا نجيب.



آقا اجازه! پنجره ها سنگ گشته اند،


ديوارهاي سنگي از کوچه بي نصيب.



آقا اجازه! باز به من طعنه مي زنند


عاشق نديده هاي پر از نفرت رقيب.



«
شيرين»ي وجود مرا «تلخ» مي کنند


«
فرهاد»هاي کينه پرست پر از فريب!



آقا اجازه! «گندم» و «حوا» بهانه بود،


«
آدم» نمي شويم! بيا: ماجراي «سيب»!



باشد! سکوت مي کنم اما خودت ببين..!


آقا اجازه! منتظرند اينهمه غريب....

 

[ پنج شنبه 22 خرداد 1393برچسب:, ] [ 9:59 ] [ خونه خراب ] [ ]

تولدت مبارک........

کجایی بیا ومنو نجات بده .به هر کس که می آورم تا اینکه

 

می گویم منتظرم می گویند :آی شلوغ با کسی دوستی.

 

پس کی میایی ومنو از این هچل نجات میدی.تا اینکه

 

میگم عاشقم میگن نکنه کسی رو دوس داری و به ما نمیگی.

 

چرا نمیایی تا من بتونم بهت تبریک بگم این  جمعه

تولدته نمی دونم شاید این جمعه دیگه بیایی.....

[ سه شنبه 20 خرداد 1393برچسب:, ] [ 17:24 ] [ خونه خراب ] [ ]

چه کنم خدایا........

 صبرم از کاسه دگر لبریز است

 

 اگر این جمعه نیاید چه کنم ؟!

 

 آنقدر من خجل از کار خودم

 

 اگر این جمعه بیاید چه کنم ؟!

[ سه شنبه 20 خرداد 1393برچسب:, ] [ 17:23 ] [ خونه خراب ] [ ]

فقط یکی بود......

 

یکی بـود ... یکی نـــبود

 

من همیشه از اول قصه های مادر بزرگ می ترسیدم

 

و آخر هم به واقعیت می پیوست…

 

یکی بــــود…یکی نــــــبود…!!!

[ شنبه 17 خرداد 1393برچسب:, ] [ 11:55 ] [ خونه خراب ] [ ]

مخفی ام..

در سخن مخفی شدم مانند بو در برگ گل   

 

هرکه خواهددیدنم گودرسخن بیند مرا

[ جمعه 16 خرداد 1398برچسب:, ] [ 20:32 ] [ خونه خراب ] [ ]

گمراهی

آن چه ماباخود کردیم هیچ نابینا نکرد         

 

 در میان خانه گم کردیم صاحب خانه را

[ جمعه 16 خرداد 1393برچسب:, ] [ 20:31 ] [ خونه خراب ] [ ]

عبرت؟!؟!

عبرت ها چه فراوان اند وعبرت گرفتن ها چه اندک!

[ جمعه 16 خرداد 1393برچسب:, ] [ 20:30 ] [ خونه خراب ] [ ]

محبوسم

محبوس شدم چرا نمی دانم      دانم که نه دزدم ونه عیارم

 

[ جمعه 16 خرداد 1393برچسب:, ] [ 20:28 ] [ خونه خراب ] [ ]

فورمول...

نمی توانم فورمولی برای موفقیت به شما بدهم........

 

 

امامی تانم فورمول شکست را در اختیارتان قرار دهم....

 

 

وآن این است برای خشنود کردن دیگران تلاش

 

کنین؟!؟!

 

[ یک شنبه 4 خرداد 1393برچسب:, ] [ 12:42 ] [ خونه خراب ] [ ]

پنهانی...

کسی مرا به آفتاب معرفی نخواهد کرد..........

 

کسی مرا به میهمانی گنجشک ها نخواهد برد...........

 

پرواز را باید به خاطر سپرد چون پرنده مردنی است...

[ یک شنبه 4 خرداد 1393برچسب:, ] [ 12:25 ] [ خونه خراب ] [ ]

کجایی...

کجاسفر رفتی که بی خبر رفتی

 

             اشکم را چرا ندیدی از من چرا دل بریدی 

 

  پا از من چرا کشیدی که پیش چشمم بر دگر رفتی

 

 

 
[ یک شنبه 4 خرداد 1393برچسب:, ] [ 12:16 ] [ خونه خراب ] [ ]